زندگی دفتری از خاطره هاست...یک نفر در دل شب...یک نفر در دل خاک...یک نفر همدم خوشبختی هاست...یک نفر همسفر سختی هاست...چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد...ما همه مسافریم


 

نوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 22 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:43 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


نگاهت را به کسی بدوز که قلبش برای تو بتپه...چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی رو درک کرده باشه... سرت رو رو شونه های کسی بذار که صدای تپشهای قلبت رو بشناسه...ارامش نگاهت را به قلبی پیوند بزن که بی ریا ترین باشه...لبخندت را نثار کسی کن که به زمین دل نداده باشه...رویاهات رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه...چشم به راه کسی باش که تو رو به انتظار کشیده باشه...و در اخر...عاشق کسی باش که تک تک سلول های بدنش تقدس عشق رو درک کنه...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:40 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


من که میدانم شبی عمرم به پایان می رسد...نوبت خاموشی من سهل و اسان می رسد...من که می دانم تا سرگرم بزم و مستی ام مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد...پس چرا عاشق نباشم من؟! من که میدانم به دنیا اعتباری نیست...بین مرگ و ادمی قول و قراری نیست...من که میدانم اجل ناخوانده و بیدادگر سرزده می اید و راه فراری نیست...پس چرا؟چرا عاشق نباشم من؟!


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:26 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


هنگامی که از جاده های شب عبور میکنی هرگز در این اندیشه مباش که خورشید برای تو بیگانه طلوع خواهد کرد... و قلبی که به هوس گفت دوستتدارم بدان هرگز معنی لغت عشق را نخواهد داشت...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:17 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


نه من درختم نه تو: زندگی بالا داره...پایین داره. گاهی رو دنده ی راست میفته گاهی رو دنده ی چپ...گاهی گل می زنی گاهی گل می خوری...گاهی خوبم گاهی بدم...گاهی خوبی گاهی بدی...اخه نه تو درختی نه من! نمیشه مثل درختا چندین سال یه جا بایستی و فقط ابراز حیات کنی...میگن حتی درختا هم احساس دارن دیگه چه برسه به ما که ادمیم...واسه ادمایی که نمی تونن درخت وار زندگی کنن گاهی زندگی رو به سر بالایی میره گاهی رو به سر پایینی...گاهی شیرینه گاهی تلخه...گاهی گزنده و گاه نوازنده...این همه تغییر و تحول تو زندگی مگه میشه روی حس منو تو اثر نذاره؟ اگه بگی نه میفهمم درختی...یا خودتو به درخت بودن میزنی! نمیشه که همیشه ی خدا خوشحال و خندان و با نشاط باشی و سرزنده باشی...تو که درخت نیستی! حس داری...ممکنه گاهی هم افسرده بشی...گاهی دلتنگ و بی قرار بشی...گاهی حتی از مرز نا امیدی هم رد بشی و بزنی به سیم اخر...اما فرق منو تو و درخت فقط اینجا توی حس و حالمون نیست بلکه توی قدرت اراده و تغییر دادن شرایط بد به خوبه...مهم نیست اگه گاهی سر به زیر میشی و فقط سایه ها رو میبینی...مهم اینه که  میتونی دوباره سرت رو بالا بگیری و خورشید رو تماشا کنی...تماشای خورشد این موقع ها خیلی لذت بخشه...انگار که خودت خورشید رو افریدی اگر لشکر غم به سراغت اومد یاد من باش...زندگی ما ادما اینطوریه...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 19:51 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


هرگاه دیدی در اوج قدرت هستی به حباب فکر کن...!


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 19:51 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


برای سالها مینویسم.... سالها بعد که چشمانت عاشق می شوند...اما... افسوس که قصه های مادر بزرگ درست بود...همیشه یکی بود یکی نبود...!!!


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 19:46 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


به نام خدایی که اشک را افرید تا سرزمین عشق اتش نگیرد...جلسه محاکمه ی عشق بود. عقل قاضی و عشق محکوم... به دلیل تبعید به دورترین نقطه ی مغز یعنی فراموشی...قلب تقاضای عضو عشق را کرد ولی همه ی اعضا با او مخالف بودند...قلب شروع کرد به طرفداری از عشق: اهای چشم!مگر تو نبودی که هر روز ارزوی دیدن چهره ی زیبای معشوق را داشتی؟ ای گوش!مگر تو نبودی که هر روز در ارزوی شنیدن صدای معشوق بودی؟ و شما پاها که همیشه اماده ی رفتن به سویش بودید... حالا چرا این چنین با او مخالفید؟! قلب در جلسه ماند.عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بی زارند...ولی متحیرم با وجود اینکه عشق بیشتر از همه تو را ازرده چرا از او حمایت میکنی...؟!


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 15:13 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


کوچکتر که بودم فکر می کردم بارون اشک خداست...ولی مگه خدا هم گریه میکنه؟! چرا باید دل خدا بگیره! دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم تا بوی خدا رو حس کنم.اشک خدا رو تو یه کاسه جمع کنم تا ارزوهامو براورده کنه...اسمان که خاکستری می شد دل منم ابری می شد... حس میکردم که ادما دل خدا رو شکستند و یا از یاد خدا غافل شدند...همه میگفتند باران رحمت خداست ولی حس کودکانه من میگفت: خدا دلش گرفته و از دست ادم بدا داره گریه میکنه...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 14:57 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


زندگی قشنگه اگر عشق باشه  عشق قشنگه اگر بدون مرز باشه رفاقت قشنگه اگر وفا باشه امید قشنگه اگر ایمان باشه  اعتماد به نفس قشنگه اگر غرور نباشه رقابت قشنگه اگر حسادت نباشه پیشرفت قشنگه اگر ازادی باشه محبت قشنگه اگر نیرنگی نباشه...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 14:46 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


نیا باران زمین جای قشنگی نیست....من از جنس زمینم خوب میدانم که چطور در یک تبانی ماهی بیچاره را در تور ماهیگیر گم میکرد...من از جنس زمینم خوب میدانم که اینجا جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک نسیه می دادند...در اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند...نیا باران زمین جای قشنگی نیست.من از جنس زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است اما یک طرف سودای بلبل...نیا باران پشیمان می شوی از امدن...پشیمان می شوی باران...


 

نوشته شده توسط الهام در چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 14:37 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت؟ تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت؟ تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟یا فقط با گریه های بی قرار ارام شد؟ بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار؟ خسته از این زندگی با غصه های بی شمار...


 

نوشته شده توسط الهام در دو شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 19:14 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


 


 

نوشته شده توسط الهام در شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 21:45 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


زن در مقابل مرد: زن عشق می کارد و کینه درو میکند...دیه اش نصف دیه توست و مجازاتش با تو برابر...میتواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی...برای ازدواجش در هر سنی اجازه ی ولی لازم است و تو هر زمانی که بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی...او کتک میخورد و تو محاکمه نمی شوی...او می ذاید و تو برای فرزندش نام انتخاب میکنی...او درد میکشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد...او بی خوابی میکشد و تو با خیال اسوده میخوابی و سر انجام.... همه جا می پرسند:نام پدر...


ادامه مطلب

 

نوشته شده توسط الهام در شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 21:11 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت



 

نوشته شده توسط الهام در شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:58 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا امد خار خندید و به گل گفت:سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت.....ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بیرحمی امد نزدیک گل سراسیمه ز وحشت افسرد..........لیک ان خار در ان دست خزید و گل از مرگ رهید....صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید...گل صمیمانه به گفت سلام...!!!


 

نوشته شده توسط الهام در شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 20:26 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


بازی باهم بودن: ادمها تا وقتی کنارت که بهت نیاز دارند. یه روز که یکی رو جات گذاشتند از پیشت میرن. تا وقتی

دوست دارن که کسه دیگرو واسه دوست اشتن پیدا نکردن. میگن عاشقتن واسه همیشه ولی این

حرف تا روزی که نوبت بازیت تموم نشه

 


 

نوشته شده توسط الهام در شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 11:40 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


بزرگترین رمز موفقیت این است که: هیچ رمزی وجود ندارد...!!!


 

نوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 13:1 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


زندگانی باد بودن در مسیر باد نیست...امتحان ریشه هاست...ریشه هرگز اسیر  باد نیست...زندگانی پیچک است...انتهایش می رسد پیش خدا...باید آن را سبز کرد.باید آن را آب داد...با آب پاش لحظه ها...


 

نوشته شده توسط الهام در پنج شنبه 3 ارديبهشت 1390برچسب:,

ساعت 18:34 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت


صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 15 صفحه بعد