هیچ وقت نفهمیدم چرا درست همان کسی که فکر می کنی با همه فرق دارد، یک روز مثل همه تنهایت میگذارد...
نوشته شده توسط الهام در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,
ساعت 19:1 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتچه کسی من را تنها آفرید؟
با گریه فریاد می زند، خدایی که از تنهایی خسته شده بود...
نوشته شده توسط الهام در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:59 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتهمیشه فصل دلم پاییز است...طلوعش بس دلگیر، غروبش همیشه طوفانیست...
نوشته شده توسط الهام در جمعه 29 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:53 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتکی تو رو شکسته باز ای دل ساده ؟
باز کی دروغی دیگه دل به تو داده؟
دستاتو تو دست کسی نذاری
جلو چش غریبه ها نباری
خیلیا با بال تو رسیدن
اشکاتو پاک کن نذار ببینن
دوستت دارم خدایی دروغه
دروغه
راستشو هیچ وفت بهت نمیگن
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 14:26 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
کوله بار آرزوهات روی دوشت
تا کجاها رفتی با پای پیاده
رفتی و به هر چی خواستی نرسیدی
متاسفم برات ای دل ساده
دل به هرکی دادی از سادگی دادی
زندگیت رو پای دلدادگی دادی
هر جا که دیدی چراغی پر فروغه
تا بهش رسیدی فهمیدی دروغه
عاشق و خسته و غمگین و پریشون
دل بی کس، دلکه بی سر و سامون
دل زخمی، دل تنها و تکیده
دل گریون من و هی دل گریون
کوله بار آرزوهات رو کی دزدید
دل دیوونه به گریه هات کی خندید
عاشق و خسته و غمگین و پریشون
دل بی کس، دلکه بی سر و سامون
تو رو با حول و ولا تنها گذاشتن
اونا که لیاقت عشق و نداشتن
تک و تنهایی و با پای پیاده
متاسفم برات ای دل ساده...
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 14:25 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتدلخــــور که میشوم بغض میــکنم ... می آیم پشت صفحه ی مانیتورم ... کامنت مینویسم و صورتک میگذارم ... صورتکی که میخندد "" و پشتش قایم میشوم که فکر کنی میخندم و بخندی... اشکهایم میـــــــآیند و من مدام با صورتک مجازی ام میخندم ... تو که میــخندی باورم میشـــود ... شاد میشوم اشکهام روی گونه ام می خشکند
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 14:24 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
موندم از کجا شروع شد ، که تو رو دوباره دیدم
هنوز از راه نرسیده، تا ته قصه مون رسیدم
یکی جز من تو دلت بود ،واسه این بود برنگشتم
وقتی لبخندتو دیدم ،حتی از خودم گذشتم
این فداکاری من رو ،دیگه جز من کی میدونه
جز تویی که خوبی هامو دیگه یادت نمیمونه
شاید اصلا دیگه یادت بره که ،مثل قدیم جون منی
ولی یادت نره خوشبختی الانتو، مدیون منی
وقتی محتاج تو بودم ،تو فداکاری نکردی
حال و روز منو دیدی، اما باز کاری نکردی
شونه خالی کردی از من، با هزار عذر و بهونه
درد و دل کردم دوباره با درو دیوار خونه
این فداکاری من رو دیگه جز من کی میدونه
جز تویی که خوبی هامو دیگه یادت نمیمونه
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 14:23 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتمن و تو میدانیم کز پی هر تقدیر ، حکمتی می آید ،
من و فرسایش دل ،
تو و تصمیم و مکان ،
ما و تقدیر و زمان
چه شود آخر دلتنگیها !
خدا می داند
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 14:22 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتاو منتظر توست
او منتظر آرزوهایت
خنده هایت
گریه هایت
ستاره شمردن هایت و عاشق بودن هایت است
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 14:22 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتامروز هرچقدر بخندی و هرچقدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشه
پس بخند و عاشق باش
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 14:15 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتنمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد
که امشب با ناله ای بغض آلود
بر دیار این دل خسته
اشک می ریزد
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 14:15 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
زهرستم چشیده ام بارالم کشیده ام رنج فراق دیده ام
محنت انتظارهم
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 14:0 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
آه یک بوسه آدم را عاشق می کند
آه یک بوسه آدم را دیوانه میکند
آه یک بوسه آدم را کور می کند
آه یک بوسه آدم را شیفته می کند
آه یک بوسه آدم را دل بسته می کند
آه یک بوسه آدم را بی رحم می کند
آه یک بوسه آدم را پی پروا می کند
آه یک بوسه آدم را مست می کند
آه یک بوسه به آدم بال می دهد
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:57 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:56 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم!
نوشته شده توسط الهام در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:55 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:59 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتنوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:58 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتمرا ببخش که هنوز هم خیال میکنم شاید به کلبه دلم سری بزنی...
و حرفهایم را بخوانی..
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:58 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتآغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن
منو از این دلخوشیها آرامشم جدا نکن
من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه
نوازشه دستای تو عادت ترکم نمیشه
فقط تو آغوش خودم دغدغه ها تو جا بذار
به پای عشق من بمون هیچکسو جای من نیار
مهر لباتو رو تن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم وتن من
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:57 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
در خلوت من جز تو کسی راه ندارد
رخسار فریبای تو را ماه ندارد
غیر از تو دلم دلبر دلخواه ندارد .
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:56 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتنگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم
تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی !
.
.
میدانی تنهایی کجایش درد دارد !؟
“انکارش” . . .
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:56 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتحواست هست؟؟؟
خورشید حق دارد
خروس حق دارد
ساعت حق دارد
یک روز تا ظهر بخوابد
تو اما حق نداری
بوسه صبحگاهی مرا فراموش کنی
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:55 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتز همان ابتدا دروغ گفتند!
مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" می شویم؟!
پس چرا حالا "من" این قدر تنهاست!
از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد؟!...
اصلا این "او" را که بازی داد؟!...
که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما"!
می بینی
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:54 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
همیشه در حالی که یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده
یه عالمه اشک توی چشماته
یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده،
باید بگی: خب... خداحافظ ... !
و چه سخته گفتن این کلمه واسه اونی عاشقه.
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:54 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتنگاه كردن به غيرِ تو
يه "خواستن" ميطلبه
كه من ندارمش...........!
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:54 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
خداوندا، خداوندا !!!
قرارم باش و یارم باش ...
جهان تاریکی محض است !!!
میترسم ،
کنارم باش ...
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:53 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتپاييز
فصل مهربان مردن
پاييز
آغازترين پايان هر برگ
پاييز
بهارترين زرد رنگ باخته
و من
پاييز تر از همه ي برگ هاي بي رنگ ام
دل بــسته ام بــه پـــائيــــز ؛
شـــايد دوباره سر ِ مهــــر بيـــايي
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:52 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتكفش هایم را گم کرده ام
دیشب که به خواب تو آمدم
تا بگویم دوستت دارم .
باید همان اطراف باشد
کنار تختخواب تو
آنجا بود که از پایم بیرونشان آوردم
و کنار تو خوابیدم
سرم را نزدیکتر آوردم
و در گوشت نجوا کردم هنوز دوستت دارم
شاید وقتی خواب بوده ام
تو کفش هایم را پوشیده ای
و به خواب " او " رفته ای
تا بگویی هنوز دوستش داری !
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:49 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
میترسم...
میترسم ... از روزی که دستهای تو هم سرد شود .
میترسم... از روزی که به صدایت نیاندیشم .
میترسم ... از روزی که در ذهنم نگاهت را نبینم.
میترسم ... از روزی که تا ابد تو را نبینم.
میترسم...از روزی که بعد از آن تا بی نهایت صدای تو را نشنوم .
میترسم... از نبودن نگاه تو... دستان تو ... صدای تو
میترسم از روزی که فقط به من نیاندیشی.
میترسم ... از نفس های تو ، آن لحظه كه با نبضت هماهنگ نزند .
ميترسم...
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:47 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتباران کـه می بـارد......
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود.....
راه می افـتم ... بـدون ِ چـتـر ...
من بـغض می کنـم ....
آسمـان گـریـه
برای من از دور دست تکان نده
که من
تو را
درهمین نزدیکی
گم کرده ام...
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:46 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتسـکـــــــه ی زنـدگـیم
شـیـــــــر نـدارد
امــــــــا
هـمـیـن خـطـی
کـه مـــــــرا بـه تــــــو
وصـــــــــــــــــل
نـگـه مـی دارد را
بسیـــــار دوســـــــت مـی دارمـــ ..
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:46 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
میترسم از سگِ همسایه
دنبالم میکند
یکی از همین قفسِ من
برایش بساز
تا
آدم شود...
نوشته شده توسط الهام در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:45 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
* عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود و اگر تماس تداوم یابد به ابتذال کشیده می شود.، و تنها با بیم ، امید ، تزلزل ، اضطراب و دیدار و پرهیز زنده و نیرومند می ماند. اما دوست داشتن با این حالات نا آشناست... دنیایش دنیایی دیگر است...
*خداوندا من در کلبه حقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری.!من خدایی چون تو دارم و تو چون خودی نداری...
* اگر تنهای تنها باشم ، باز خدا هست... او جانشین تمام نداشته هاست...
*عشق یعنی شناخت، عشق به بوی دیدارهای گه گاه زنده است ، با دوری و نزدیکی در نوسان است ، اما دوست داشتن از این دنیاها بیگانه است، سرد نمی شود چون داغ نیست ، دوست داشتن زیباست..
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:16 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتنیمه شب آواره و بی حس و حال
در سرم سوداء جامی بی زوال
پرسه ای آغاز کردیم در خیال
دل به یاد آورد ایام وصال
از جدایی یک ، دو سالی میگذشت
یک ، دو سال از عمر رفت و بر نگشت
دل به یاد آورد اول بار را
خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازی آن اصرار را
آن دو چشم مست آهوار را
همچو راضی مبهمو سر بسته بود
چون من از تکرار او هم خسته بود
آمدو هم آشیان شد با منو
هم نشین و هم زبان شد با منو
خسته جان بودم که جان شد با منو
ناتوان بود و توان شد با منو
دامنش شد خوابگاه خستگی
این چنین آغاز شد دل بستگی
وای از آن شب زنده داری تا سحر
وای از ان عمری که با او شد به سر
مست او بودم ز دنیا بی خبر
دم به دم این عشق می شد بیشتر
آمدو در خلوتم دم ساز شد
گفت و گو ها بین ما آغاز شد
گفتمش در عشق پا برجاست دل
گرگشایی چشم دل زیباست دل
گر تو زورت وان شبی دریاست دل
بی تو شام بی فرداست دل
دل ز روی عشق تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده
گفت: در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست می دارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان
چون تویی مخمور ،خمارم بدان
با تو شادی می شود غمهای من
با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل ز جادوی رخت افزون شده
جزء تو هر یادی به دل مدفون شده
عالم از زیباییت مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش
طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود
بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بروی او بینا نبود
همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شعله آفاق بود
در نجابت در نکویی فاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی مارا نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس
حسرتو رنج فراوان بودو بس
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:15 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتاگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم
و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم
اگر از دست من در خلوت خود گریه کردی
اگر بد بودم و هرگز به روی خود نیاوردی
اگر تو مهربان بودی و من نا مهربان بودم
برای دیگران سبز و برای تو خزان بودم
اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من
اگر آزرده خاطر گشتی از لحن بیان من
مرا ببخش
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:14 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
غریب است دوست داشتن
و عجیب تر از آن دوست داشته شدن
وقتی می دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد
و
نفس ها و صدا و نگاهمان در جان و رو حش ریشه دوانده
به بازیش می گیریم
هر چه او عاشق تر ،ما سر خوش تر
هر چه او دل نازک تر ، ما بی رحم تر
تقصیر ما نیست، تمامی قصه های عاشقانه اینگونه به گوشمان خوانده شده اند
......
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:13 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتif the night comes
look at the sky
if you see a falling star
dont wonder
why
just make a wish
trust me
it will come true
because i did it
&
i found you
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:13 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتمن هنوز عاشقم
آنقدر که می توانم هر شب بدون اینکه خوابم بگیرد
از اول تا آخر بی وفاییهایت رابشمارم
و دست آخر همه را فراموش کنم..
آنقدر که می توانم اسمت را روی تمام ابرهای دنیا بنویسم
و باز هم جا کم بیاورم
آنقدر که می توانم شبها طوری به یادت گریه کنم
که خدا جایم را با آسمان عوض کند
و من هنوز عاشقم
آنقدر که می توانم چشمهایم را ببندم و خیال کنم
**هنوز دوستم داری**
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:12 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:11 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتاکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا به این امید دم می زنم که با هر نفس گامی به تو نزدیکتر می شوم
این زندگی من است...
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:10 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
قرعه کشی که تموم شد و تو به اسم دیگری در آمدی...
تقدیر جای خود!
اما لا اقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی....
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:9 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتنمینمویسم
چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی!
حرف نمی زنم
چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی.
نگاهت نمی کنم
چون تو اصلا نگاهم را نمی بینی
صدایت نمی زنم
زیرا اشک های من برای تو بی فایده است
فقط می خندم
چون تو در هر صورت می گویی دیوانه ام
...........
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:8 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتشرط دل دادن دل گرفتن است و گرنه یکی بی دل می مونه و یکی 2 دل
نه آنچنان عاشق باش که هیچ چیز نبینی
نه آنقدر ببین که هرگز عاشق نشوی..
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:8 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتوحشت از عشق که نه
ترس ما فاصله هاست
وحشت از غصه که نه
ترس ما خاتمه هاست
ترس بیهوده نداریم
صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن نا خواسته ی عاطفه هاست
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست
گله از دست کسی نیست
مقصر دل دیوانه ماست
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:7 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتامشب در خلوت تنهایی ام بی تو گریستم
کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند
تا بدانی که بی تو چه می کشم
کاش قاصدک به تو می گفت که در غیاب تو
رودی از اشک به راه انداخته ام
و کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من
به تو این پیغام را می رساند که
امید آرزوهایم بی آهسته آهسته
در حال فرو ریختن است.
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:6 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
مترو ایستاد...
سوار شد...
عجله ای برای نشستن نداشت چون صندلی خالی زیاد بود. سر فرصت یه چند قدمی توی واگن زد و یه جا انتخاب کرد ونشست . روبروش یه زن میانسال و یه دختر جوان نشسته بود که...
واااای باورکردنی نیود ! یعنی خودش بود؟
خاطرات گذشته صاعقه وار به مغز پسر برخورد میکرد. طوفانی توی سرش به پا شد. خود خودش بود. همون که ادعا میکرد "من بدون تومیمیرم" الان روبه رویش نشسته بود و اینطوری نگاهش میکرد؟ توی دلش تبسمی بقصد انکار زد و فکر کرد"پس دروغ میگفتی همه شما دخترا مثل هم هستین"
سه سال گذشته بود نه شاید هم بیشتر. یادش نمی اومد. اصلا براش مهم نبود.
آرایش و لباسش نسبت به اون زمانها یه پرده ساده تر شده بود و البته انضمام چهره اش که حقیقتا میخورد بیشتر از ایتها شکسته شده باشه.
چند بار سعی کرد نگاهش رو بدزده چند بار سعی کرد دزدکی و زیر چشمی نگاهش کنه اما گریزی نبود. دختر همینطور زل زده بود بهش. سرد سرد .کاش دهن باز میکرد و یه بد و بیراهی میگفت اما انقدر مرده و سنگین نگاهش نمیکرد.
ظاهرا مقصد رسیدنی نبود. تصمیم گرفت یه ایستگاه زودتر پیاده روی کنه ولی در عوض زودتر از زیر این نگاه سرد فرار کنه.
همین که خواست از جاش بلند شه تصمیم گرفت برای آخرین بار و بی بهانه مثل خود دختر مستقیم بهش زل بزنه...
زن میانسال همراهش لبخند تلخی زد و گفت :زیاد خودت رو خسته نکنه الان 2ساله نابینا شده.
مترو ایستاد...
پیاده شد...
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 18:1 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست غنچه آنروز ندانست که این گریه ز چیست
باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل گریه ی باغ فزون تر شد و چون ابر گریست
باغبان آمد و یک یک همه گل ها را چید باغ عریان شد و دیدند که از گل خالیست
باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل گفت پژمردگی اش را نتوانم نگریست
من اگر از روی هر شاخه نچینم گل را چه به گلزار و چه گلدان دگر عمرش فانیست
همه محکوم به مرگند چه انسان چه گیاه این چنین است همه کار جهان تا باقیست
گریه ی باغ از این بود که او میدانست غنچه گر گل بشود هستی از او گردد نیست
رسم تقدیر چنين است و چنین خواهد بود میرود عمر ولی خنده به لب باید زیست
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 17:59 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتامشب میخوای بری بدون من
خیسه چشای نیمه جون من
حرفام نمیشه باورت چیکار کنم خدایا...
راحت داری میری که بشکنم
عشقم بزار نگات کنم یکم
شاید باهم بمونه دستای ما...
به جون تو دیگه نفس نمونده واسه من
نرو تو هم دیگه دلم رو نشکن
دلم جلو چشمات داره میمیره
نگام نکن بزار دلم بمونه روی پاهاش
فقط یه زره آخه مهربون باش
خدا ببین چجوری داره میره !!!
اره تو راس میگی که بد شدم
اروم میگی که جون به لب شدم
امشب بمون اگه بری چیزی درس نمیشه
ساده نمیشه بی خبر بری
عشقم بگو نمیشه بگذری
از من بگو کنارمی همیشه
توروخدا ببین چه حالیم نگو که میری
دلم میخواد که دستمو بگیری
نرو بدون تو شکنجه میشم...
پیشم بمون دیگه چیزی نمیگم آخریشه
کسی واسم شبیه تو نمیشه
بمون الهی من واست بمیرم .....
نوشته شده توسط الهام در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,
ساعت 17:53 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
ا
گر با گریه می خندم دلیلم می شوی خوبم ...
حلالم می کنی یا نه، تو ای زیبای محبوبم ...؟
اگر از بین گل ها من، تو را در باغ می کارم ...
تویی زیباترین حسّی که من در شعر خود دارم ...
به زیر سقف تنهایی، اگر باشی اگر باشم...
محال است اینکه از حالت شبی من بی خبر باشم ...
من و این سهم تنهایی که هر شب قسمتم کردی...
بگو تا کی، کجا با من، تو یک معشوق دلسردی...؟
نگاهم می کنی امّا نمیفهمی که غم دارم...
نمیفهمی که من تنها، تورا درشعر کم دارم ...
حلالم کن اگر یک شب تو این شعر مرا خواندی
اگر از روی احساست شبی با قلب من ماندی ...
دلیل این همه غربت کسی جز او نمی داند ...
کسی جز عشق من هرگز غزل ها را نمی خواند ...
دوباره آرزو کردم خدایا ! مال من باشد ...
نمی خواهد که من شیرین و او هم کوه کن باشد ...
تو را با آن همه خوبی همیشه از خدا خواهم ...
وشایدجمله ای کافیست« تورامن چشم در راهم»
نوشته شده توسط الهام در شنبه 9 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:24 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابت
درميان من وتو فاصله هاست
گاه مي انديشم
مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري
تو توانايي بخشش را داري
دست هاي تو توانايي آن را دارد
که مرا
زندگاني بخشد
چشمهاي تو به من مي بخشد
شورعشق ومستي
و تو چون مصرع شعري زيبا ،
سطر برجسته اي از زندگي من هستي
نوشته شده توسط الهام در شنبه 9 مهر 1390برچسب:,
ساعت 13:23 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتآخرین نوشته ها
درباره وبلاگ
هیچ وقت از خدا نخواه که دنیا رو بهت بده...فقط بخواه کسی رو بهت بده که تورو به تمام دنیا نده...
فهرست اصلی
نویسندگان
دوستان
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان به دنبال سرنوشت و آدرس enas.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
پیوندهای روزانه
ღღღعشق بی پایانღღღ
عشق پاک
دل نوشته های دیوونه و عروسک
بوسه عشق
سرگذشت پنهان
love
پاتوق ستاره آسمان
ویندوز گرافیک
مشخصات خودروهای 2011 و 2012
محرمانه
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
مستر قلیون
نوشته های پیشین
اسفند 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
دی 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
طراح قالب
POWERED BY
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |
Alternative content